گفتی میان خیمه برایت دعا کنم

فکری برای ناله ی ادرک اخا کنم

 

برخیز و بین مرا به تمسخر گرفته اند

آخر چطور پیش تو باید نوا کنم

 

با من نگو که جان برادر مرا نبر

اصلاً نمی شود که تو را جا به جا کنم

 

دیگر عبا نمانده بچینم تو را در آن

دیگر جوان نمانده به خیمه صدا کنم

 

چشم تو را، دو دست تو را، ابروی تو را

ماندم چطور گریه بر این ماجرا کنم.

 

از پهلوی تو نیزه کشیدن محال شد

فرض محال نیزه ز پهلو جدا کنم

 

گیرم درآورم همه را من خودت بگو:

با ابروان وا شده از هم چه ها کنم؟!؟

 

من هرچه زودتر به سوی خیمه می روم

تا گوشوارِ دختر دلخسته وا کنم

 

من می روم به خیمه که هم بهر پیکرت

هم از برای معجر زینب دعا کنم

 

ترسم از این بود که تو پاشیده تر شوی

باید تو را شبیه خودم بوریا کنم.

 

 


شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد

اشک از دیده ی خونبار بیفتد سخت است

از لاله زار توحید آتش زبانه می زد

  ,کنم ,تو ,خیمه ,هم ,دعا ,کنم   ,تو را ,دعا کنم ,به خیمه ,تو را،

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ترک فیلم دقیقه های خیالی وحید پیام نور شرکت معماران کارینا پشت کوهها سنجش از دور و سیستم اطلاعات جغرافیایی مازندران.اکتم مای بیوتی طبیب اخبار شرکت گامادسک (Help Desk) باورهای سازنده